فهرست مطالب

3 نفر امتیاز داده اند (5 / 5)

پول. برخی آن را دارند. برخی ندارند. برخی به آن تسلط یافته‌اند و بیشتر در حال تعقیب آن هستند. ممکن است پول را فقط به عنوان اعداد، صفحات گسترده و ریاضیات یا معادله‌ای که باید حل شود، در نظر بگیرید. اما تصمیمات واقعی مالی در دور از ماشین حساب‌ها و در اطراف میزهای غذاخوری گرفته می‌شود – با خودخواهی، غرور، ترس و تاریخچه شخصی. ماهیت واقعی پول رقصی بین حساب‌های سرد یک صفحه گسترده و طبیعت انسانی است. وقتی به پول می‌رسیم، ما موجودات پیچیده‌ای هستیم و موفقیت مالی به میزان دانش شما بستگی ندارد بلکه به رفتار شما بستگی دارد.

دی‌ان‌ای مالی

ما همگی از نسل‌های مختلف آمده‌ایم، با والدینی که درآمدهای متفاوت و ارزش‌های مختلفی دارند و در نقاط مختلف جهان زندگی می‌کنند. ما در محیط‌های اقتصادی متفاوتی به دنیا آمده‌ایم که انگیزه‌ها و فرصت‌های متفاوتی دارند و در نتیجه تجربه‌های متفاوتی نسبت به پول داریم. به عنوان مثال، افرادی که در دهه 1970 به دنیا آمده‌اند، افزایش تقریباً ده برابری در S&P 500 را در دوران نوجوانی و بیست سالگی خود دیده‌اند که منجر به دید مثبت آن‌ها نسبت به بازار سهام و تمایل بیشتر به سرمایه‌گذاری شده است. در مقابل، افرادی که در دهه 1950 به دنیا آمده‌اند، بازار سهام را در دوران نوجوانی و بیست سالگی خود تقریباً بدون تغییر دیده‌اند و این امر منجر به دید منفی نسبت به بازار سهام و تمایل کمتر به سرمایه‌گذاری شده است.

تجربه یک شخص با بازار سهام و تورم در دوران شکل‌گیری آن‌ها، به شدت نگرش‌ها و رفتارهایشان را نسبت به سرمایه‌گذاری و تصمیم‌گیری مالی شکل می‌دهد. افراد هر تصمیم مالی را که می‌گیرند، بر اساس اطلاعاتی که در آن لحظه دارند و مدل ذهنی خود از جهان توجیه می‌کنند که از والدین خود به ارث برده‌اند و تحت تأثیر تجربیات زندگی منحصر به فرد خود شکل گرفته است. با اینکه ممکن است آن‌ها اطلاعات نادرست داشته باشند، یا از اطلاعات کافی برخوردار نباشند یا تصمیمات بدی بگیرند، اما اعمال آن‌ها در آن لحظه برایشان منطقی است و با داستان شخصی آن‌ها همخوانی دارد.

طبق گفته هوسل، “افراد کارهای عجیبی با پول انجام می‌دهند. اما هیچ‌کس دیوانه نیست.” ما همگی دیدگاه‌های منحصر به فردی داریم و از آنجایی که هیچ راه درست جهانی برای مدیریت موفق پول وجود ندارد، هیچ‌یک از ما دیوانه نیستیم. ما تصمیمات مالی را بر اساس تجربیات شخصی و دیدگاه‌های خود اتخاذ می‌کنیم.

پادشاهان ترکیبی

اینکه وارن بافت به عنوان یکی از بزرگترین سرمایه‌گذاران تمام دوران شناخته شده، شکی نیست. اما نکته شگفت‌انگیز این است که 81.5 میلیارد دلار از 84.5 میلیارد دلار ثروت بافت، پس از رسیدن به سن شصت سالگی به دست آمده است. هوسل توضیح می‌دهد که “کمتر کسی به سادگی‌ترین حقیقت توجه می‌کند: ثروت بافت فقط به دلیل اینکه یک سرمایه‌گذار خوب است، نیست، بلکه او از زمانی که به معنای واقعی کلمه یک کودک بود، یک سرمایه‌گذار خوب بوده است.” به همین دلیل است که بافت از سن 10 سالگی شروع به سرمایه‌گذاری کرده و قدرت ترکیب را به دست آورده است.

فرض کنید شما 1000 دلار با نرخ بهره 8% سرمایه‌گذاری می‌کنید. سرمایه‌گذاری اولیه شما پس از یک سال 80 دلار به شما می‌دهد. اگر کل 1080 دلار خود را در سال بعد با 8% ترکیب کنید، اکنون 86.4 دلار به دست می‌آورید. شما هم از سرمایه‌گذاری اولیه خود و هم از بهره‌ای که بر اساس اصل سرمایه‌گذاری به دست آورده‌اید، پول کسب کرده‌اید. سرمایه‌گذاری که به مرور زمان ترکیب می‌شود، سودی را از سرمایه‌گذاری اصلی و همچنین از بهره‌ای که بر اساس سرمایه‌گذاری اولیه به دست آمده، به دست می‌آورد.

طبیعت متناقض ترکیب باعث می‌شود که بسیاری از ما متوجه نشویم که نتایج چقدر می‌تواند شدید باشد. با این حال، ترکیب می‌تواند به شما کمک کند تا در طول زمان پول بیشتری کسب کنید. وارن بافت در سن 10 سالگی شروع به سرمایه‌گذاری کرد و در سن 30 سالگی دارای یک میلیون دلار ثروت بود. فرض کنید در یک واقعیت متناوب، وارن بافت بیشتر شبیه به اکثر جوانان در دهه بیست سالگی خود رفتار می‌کرد و بخش زیادی از درآمد اولیه خود را صرف سفر و خرید چند ماشین زیبا می‌کرد. اگر او در سن 30 سالگی با ثروت خالص 25000 دلار شروع می‌کرد و در سن 60 سالگی بازنشسته می‌شد، اما همچنان به تولید بازده‌های فوق‌العاده 22% سالانه ادامه می‌داد – ثروت خالص او امروز حدود 11.9 میلیون دلار می‌بود (99.9% کمتر از ثروت خالص واقعی او به ارزش 84.5 میلیارد دلار).

موفقیت مالی وارن بافت به پایه مالی‌ای که او در سال‌های اولیه خود ساخته و طول عمر او در سرمایه‌گذاری مربوط می‌شود. مهارت او در سرمایه‌گذاری است، اما راز موفقیت او زمان و قدرت ترکیب است.

بدبینی و پول

بدبینی به معنای اعتقاد به این است که شانس نتایج خوب در طول زمان به نفع شماست، حتی اگر در طول مسیر با موانع مواجه شوید. اما وقتی به پول می‌رسد، همه ما یک تمایل به بدبینی داریم که در دل‌های خود نگه می‌داریم. با این حال، اگر به گذشته نگاه کنیم، به طور کلی اوضاع در طول سال‌ها بهبود یافته است. پس چه چیزی درباره بدبینی وجود دارد که ما تمایل داریم آن را در آغوش بگیریم به جای خوشبینی؟ پاسخ این است که چیزهای خوب زمان می‌برند و به طور ناگهانی اتفاق نمی‌افتند.

پول موضوعی است که به دلایل مختلفی به بدبینی جذب می‌شود. بیایید با این واقعیت شروع کنیم که پول برای همه ما مهم است. وقتی درباره چیزی بد در اقتصاد می‌شنویم، بیشتر احتمال دارد که توجه کنیم. به عنوان مثال، کاهش 40% در بازار سهام در عرض شش ماه احتمالاً بلافاصله توجه را جلب می‌کند و حتی ممکن است به مداخله دولت منجر شود. با این حال، پیشرفت تدریجی 140% در طول شش سال ممکن است به طور عمده نادیده گرفته شود. هر سال، نیم میلیون زندگی آمریکایی به دلیل پیشرفت‌های پزشکی در 50 سال گذشته نجات می‌یابد. با این حال، پیشرفت‌های کند توجه کمتری نسبت به از دست دادن‌های سریع و ناگهانی مانند تروریسم، سقوط‌های هوایی و بلایای طبیعی جلب می‌کند.

تراژدی‌های شبانه زیادی وجود دارد، اما معجزات شبانه کمی وجود دارد. به طور عملی، ما نباید بدبین باشیم. با وجود موانع، می‌توانیم به این باور ادامه دهیم که در طول زمان، شانس نتایج مثبت به نفع ماست. وقتی اخبار را تماشا می‌کنید که به سقوط بازار سهام، مشکلات اقتصادی یا مشکلات مالی دیگر اشاره دارد – سعی کنید به یاد داشته باشید که اوضاع معمولاً در طول زمان بهبود می‌یابد.

دو عنصر فراموش شده

در سال 1968، حدود 300 میلیون نوجوان دبیرستانی در جهان وجود داشتند و از این تعداد، 300 دانش‌آموز به یک مدرسه کوچک در سیاتل به نام لیکساید رفتند. لیکساید در آن زمان تنها دبیرستانی بود که یک استاد با دوراندیشی برای اجاره یک کامپیوتر، مدل تیله‌تایپ 30، داشت. این کامپیوتر عادی نبود، بلکه برای زمان خود پیشرفته بود و نوعی کامپیوتری بود که حتی دانشجویان تحصیلات عالی هم به آن دسترسی نداشتند. و برای یک دانش‌آموز خوش‌شانس در لیکساید، این موضوع همه چیز را تغییر می‌دهد. آن دانش‌آموز بیل گیتس بود.

از 300 میلیون تا 300. در سال 1968، احتمال اینکه یک دانش‌آموز دبیرستانی به کامپیوتر دسترسی داشته باشد، تقریباً یک در یک میلیون بود. بیل گیتس و همکلاسی‌اش پل آلن، به همراه هم، مایکروسافت را تأسیس کردند. حتی در دوران نوجوانی، گیتس هوش، کار سخت و دیدگاهی برای کامپیوترها نشان داد که مشابه هیچ‌کس دیگری نبود. اما رفتن به لیکساید همچنین به او یک مزیت رقابتی یک در یک میلیون و یک شروع زودهنگام داد. و گیتس در این مورد خجالتی نیست، او در سال 2005 گفت: “اگر لیکساید وجود نداشت، مایکروسافتی وجود نداشت.”

آنچه معمولاً در داستان اولیه مایکروسافت ذکر نمی‌شود، سومین عضو این گروه از نابغه‌های کامپیوتری دبیرستانی بود: کنت اوونز. او به همان اندازه باهوش و به همان اندازه دیدگاهی داشت. کنت می‌توانست یکی از بنیان‌گذاران مایکروسافت باشد، در کنار گیتس و آلن. با این حال، این هرگز اتفاق نخواهد افتاد. یک حادثه کوهنوردی جان کنت را قبل از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان گرفت. احتمال اینکه یک دانش‌آموز دبیرستانی در یک حادثه کوهنوردی کشته شود، حدود یک در یک میلیون است. درست مانند این که شانس بسیار نادری بیل گیتس و پل آلن را به موفقیت بزرگ سوق داد، کنت اوونز نیز یک رویداد بسیار نادر را تجربه کرد و با آنچه که هوسل آن را خواهر نزدیک شانس، یعنی خطر می‌نامد، مواجه شد.

شانس و خطر مانند باد و امواجی هستند که مسیر یک قایق بادبانی را تعیین می‌کنند. ملوان می‌تواند فرمان و بادبان‌ها را کنترل کند، اما در نهایت، جهت و سرعت قایق تحت تأثیر عوامل خارجی است که نمی‌توان به‌طور کامل پیش‌بینی یا کنترل کرد. جستجوی موفقیت پر از پیچ و خم است و نقش شانس و خطر در شکل‌دهی به زندگی ما، یک دیدگاه مهم است که باید در نظر داشته باشید. درک اینکه موفقیت ترکیبی پیچیده از عوامل، از جمله استعداد و شانس است، می‌تواند به ما کمک کند تا با تواضع و دیدگاه بیشتری به تصمیمات مالی خود نزدیک شویم.

کلید خوشبختی

افراد می‌خواهند ثروتمندتر شوند تا خود را خوشحال‌تر کنند، اما طبق گفته هوسل “کلید خوشبختی، توانایی انجام آنچه می‌خواهید، زمانی که می‌خواهید، با کسی که می‌خواهید، به مدت طولانی است.” جستجوی ثروت مادی منجر به این شده است که بسیاری از افراد سخت‌تر کار کنند و کنترل بیشتری بر زمان خود را از دست بدهند، با وجود اینکه از هر زمان دیگری ثروتمندتر هستند. با این حال، مطالعات نشان می‌دهد که کنترل بر زندگی خود، پیش‌بینی‌کننده قابل اعتمادتر احساسات مثبت است، بیشتر از حقوق شما، اندازه خانه یا اعتبار شغلی شما. در نهایت، کنترل زمان، بالاترین سودی است که پول می‌دهد.

جستجوی پول بدون ارزش‌گذاری زمان، مانند پر کردن سطل با یک سوراخ است. هر چقدر آب بیشتری بریزید، همچنان نشت خواهد کرد. به همین ترتیب، هر چقدر پول بیشتری جمع‌آوری کنید، اگر کنترل بر زمان خود نداشته باشید و نتوانید از ثمرات کار خود لذت ببرید، خوشبختی پایدار به دست نخواهید آورد.

رویدادهای دنباله‌دار

هاینز برگروئن، مردی که از آلمان نازی فرار کرد و در آمریکا مستقر شد، یکی از موفق‌ترین معامله‌گران هنر تمام دوران شد. او مقدار زیادی هنر جمع‌آوری کرد، از جمله آثار هنرمندانی مانند پیکاسو، کلی و ماتیس. در سال 2000، او بخشی از مجموعه خود را به قیمت بیش از 100 میلیون یورو فروخت. راز او برای کسب این همه اثر هنری چیست؟ آیا مهارت است؟ آیا شانس است؟ طبق گفته یک شرکت تحقیقاتی به نام هورایزن، سرمایه‌گذاران بزرگ، مقادیر زیادی هنر خریداری می‌کنند و آن‌ها را برای مدت طولانی نگه می‌دارند. آن‌ها منتظر می‌مانند تا چند تا از آن نقاشی‌ها شناخته شوند و ارزش زیادی پیدا کنند، حتی اگر بیشتر نقاشی‌هایی که خریداری کرده‌اند، ارزش زیادی نداشته باشند.

به عبارت دیگر، این موضوع به این معنا نیست که باید همیشه درست باشید، بلکه باید یک پورتفولیوی متنوع داشته باشید و منتظر بمانید تا چند برنده ظاهر شوند. شاید 99% از آثار هنری که کسی مانند برگروئن در زندگی خود به دست آورده، ارزش چندانی نداشته باشد. او ممکن است در بیشتر مواقع اشتباه کند، اما این موضوع اهمیتی ندارد اگر 1% از آن‌ها کار یک هنرمند مانند پیکاسو باشد. این رویدادها به عنوان دنباله‌های بلند شناخته می‌شوند، زمانی که تعداد کمی از رویدادها می‌توانند بیش از نود درصد نتایج را حساب کنند.

ثروت واقعی در مقابل ثروتمند بودن

درک تفاوت بین ثروتمند بودن و ثروتمند شدن بسیار مهم است. ثروتمندی به درآمد فعلی و چیزهایی که دارید مربوط می‌شود، در حالی که ثروت به دارایی‌های مالی که هنوز خرج نکرده‌اید، مربوط می‌شود. ثروت واقعی آن چیزی نیست که می‌بینید، بلکه آن چیزی است که نمی‌بینید. آسان است که فرض کنید کسی که لامبورگینی می‌رانند، ثروتمند است، اما ظاهر می‌تواند فریبنده باشد. در واقع، بسیاری از افراد فراتر از توانایی‌های خود زندگی می‌کنند و به بدهی برای تأمین سبک زندگی درخشان خود تکیه می‌کنند. ثروت به خودروهایی که می‌رانید، حلقه‌های الماس یا خانه‌هایی که دارید مربوط نمی‌شود؛ بلکه به دارایی‌های مالی که هنوز خرج نکرده‌اید، مربوط می‌شود.

جمع‌آوری ثروت نیاز به خودکنترلی و احتیاط دارد. الماس‌ها، ساعت‌ها و ارتقاءهای درجه یک که شما رد می‌کنید، همه به ثروت کلی شما کمک می‌کند. آسان است که الگوهای ثروتمند را پیدا کنید که به طرز افراطی خرج می‌کنند، اما ثروت واقعی پنهان است و بنابراین تقلید آن دشوارتر است. ما به نوعی شرطی شده‌ایم که داشتن پول به معنای خرج کردن پول است، اما کلید واقعی برای ساخت ثروت، صرفه‌جویی و سرمایه‌گذاری پولی است که دارید. در واقع، تنها راه ثروتمند شدن این است که پولی را که دارید خرج نکنید.

قیمت واقعی

تصور کنید در حال صعود به کوهی هستید با هدف رسیدن به قله و تحسین نمای شگفت‌انگیز. شاید آن روز آفتابی باشد، شاید بارانی. ممکن است گم شوید، ممکن است بیفتید و آسیب ببینید… دشواری صعود همیشه تا زمانی که در عمق آن نباشید، واضح نیست. از زمین که به بالا نگاه می‌کنید، مسیر را ممکن است واضح ببینید، اما در طول راه قطعا نیاز به ارزیابی مجدد و تغییر مسیر به سمت قله خواهید داشت. با این حال، شما هیچ‌گونه توهمی ندارید که یک آسانسور طلایی وجود دارد که شما را به ایمنی به قله می‌رساند. شما قبل از صعود درک می‌کنید که این عدم قطعیت و خطر، تنها قیمتی است که باید برای رسیدن به اوج بپردازید.

اما وقتی به سرمایه‌گذاری در بازار سهام می‌رسیم، بسیاری از مردم فکر می‌کنند که می‌توانند از عدم قطعیت و خطر فرار کنند و چیزی را بدون هزینه به دست آورند. هوسل بازار سهام را با خرید یک خودرو جدید مقایسه می‌کند. اگر می‌خواهید یک خودرو بگیرید، سه گزینه دارید. می‌توانید یک خودرو جدید بخرید، یک خودرو دست‌دوم بخرید یا آن را بدزدید. خودرو جدید قیمت بالاتری دارد، اما پاداش بیشتری نیز دارد. خودرو دست‌دوم ارزان‌تر است، اما همچنین با پاداش کمتری همراه است. خودرو دزدیده شده، مانند تلاش برای به دست آوردن چیزی بدون پرداخت قیمت است. 99% از مردم از دزدیدن خودرو اجتناب می‌کنند زیرا عواقب آن بیشتر از مزایای آن است. با این حال، وقتی به بازار سهام می‌رسد، به نظر می‌رسد که مردم تحت تأثیر این توهم هستند که می‌توانند گزینه سوم را انتخاب کنند و از بازار دزدی کنند.

چرخه‌ی بی‌پایان پول

بدانید که چه زمانی کافی است. با مفهوم سازگاری هیدونیک آشنا شوید یا چرخ‌دنده هیدونیک. هر بار که به هدفی می‌رسید، هدف را بیشتر جلو می‌برید. شما تنها کافی است به افول برنی و گوپتا نگاه کنید، دو مردی که همه چیز را داشتند و فوق‌العاده ثروتمند بودند. اما تمام پول دنیا هرگز کافی نخواهد بود، هر دو به جرم ارتکاب به جنایت برای کسب پول بیشتر روی آوردند. تلاش برای ثروت و موفقیت بدون احساس دانستن اینکه چه زمانی کافی است، مانند بالا رفتن از نردبانی بی‌پایان است. هر چقدر بالا بروید، همیشه یک پله دیگر برای رسیدن وجود دارد و این تلاش می‌تواند تمام‌کننده باشد و به عدم خوشبختی و رضایت منجر شود

اشتراک گذاری

افتخار میکنم که قبل از هرکاری من یک وبلاگنویس بودم. نوشتن زندگی من رو دگرگون کرد. بنظر من خودکار تنها ابزار بیرون کشیدن فکر از داخل سر هست. امیدوارم نوشته‌های من در هر محیطی، برای شما الهام بخش باشد.

0.00 avg. rating (0% score) - 0 votes

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید